آنکه پیش بیند، پیش بیننده، آخربین، عاقبت اندیش، مقابل اول بین، انجام اندیش، طرماح، (منتهی الارب)، با حزم، دوربین، احتیاطکار: گرفتند یکسر بر او آفرین که ای شاه نیک اختر پیش بین، فردوسی، سخنگوی و روشن دل و پاکدین بکاری که پیش آیدش پیش بین ... فردوسی، چو کاموس جنگی چو خاقان چین چو منشور وچون شنگل پیش بین، فردوسی، چه گوید کنون موبد پیش بین چه بینند فرزانگان اندرین، فردوسی، یکی نامش ارمایل پاکدین دگر نام کرمایل پیش بین، فردوسی، چو بشنید گرسیوز پیش بین زمین را ببوسید و کرد آفرین، فردوسی، چو شب تیره شدپهلو پیش بین برآراست با شاه ایران زمین، فردوسی، چو بشنید شاپور کرد آفرین بر آن پرهنردختر پیش بین، فردوسی، مردی گزیده کرد، خردمند و پیش بین با رای و با کفایت و با سنگ و با وقار، فرخی، گفتگوی تو بر زبان رانند پیش بینان زیرک و هشیار، فرخی، حرمت نگهداری همی، حری بجای آری همی واجب چنین بینی همی، ای پیشوای پیش بین، فرخی، ایا ستوده بمردی چو پیش بین به خرد ایا زدوده ز آهو چو پارسا ز گناه، فرخی، تا بود بود و از پس این تا بود بود منصور و نیکبخت و قوی رای و پیش بین، فرخی، پسر که دانا باشد بر از پدر بخورد بخاصه ازپدر پیش بین دولت یار، فرخی، پدر پیش بین تو، به تو شاه بس قوی کرد ملک را بنیاد، فرخی، بکار اندرون داهیی پیش بینی بخشم اندرون صابری بردباری، فرخی، شادی بخدمت تو کند پیش بین خدمت بدرگه تو کند هوشیار، فرخی، پادشاهی بزرگ و شایسته و ... و پیش بین، (منتخب قابوسنامه ص 44)، دلم دید میری که بنمود ز اول بحیدر دل پیش بین محمد، ناصرخسرو، چو رسم جهان جهان را ببینی حذر کن ز بدهاش گر پیش بینی، ناصرخسرو، جهل نموده ست ترا این خیال جز که چنین گفت یکی پیش بین، ناصرخسرو، جز زاد و ساختن را از بهر راه عقبی هشیار و پیش بین را هرگز به کار نائی، ناصرخسرو، ز پند تو ای بانوی پیش بین زدم سکۀ زر چو زر برزمین، نظامی، چون مشعله پیش بین موافق چون صبح پسین منیر و صادق، نظامی، بزرگ امید گفت ای پیش بین شاه دل پاکت ز هر نیک و بد آگاه، نظامی، مخالف پس اندیش و او پیش بین بداندیش کم مهر و او بیش کین، نظامی چه خوش گفت فرزانه ای پیش بین زبان گوشتین است و تیغ آهنین، نظامی، خانه زنبور پر از انگبین از پی آن است که شد پیش بین، نظامی، پسر پیش بین بود و کار آزمای پدر را ثنا گفت کای نیک رای، سعدی، اسیر عشق شدن چارۀ خلاصی نیست ضمیر عاقبت اندیش پیش بینان بین، حافظ، ره میخانه بنما تا بپرسم مآل خویش را از پیش بینی، حافظ، ، دانا، (غیاث)، عاقل، غیب گو، که قبل ازوقوع گوید، که قبل از حدوث بیند: کجا گفته بودش یکی پیش بین که پردخته ماند ز تواین زمین، فردوسی، چوابش چنان آمد از پیش بین که شه گنج پنهان کند در زمین، فردوسی
آنکه پیش بیند، پیش بیننده، آخربین، عاقبت اندیش، مقابل اول بین، انجام اندیش، طرماح، (منتهی الارب)، با حزم، دوربین، احتیاطکار: گرفتند یکسر بر او آفرین که ای شاه نیک اختر پیش بین، فردوسی، سخنگوی و روشن دل و پاکدین بکاری که پیش آیدش پیش بین ... فردوسی، چو کاموس جنگی چو خاقان چین چو منشور وچون شنگل پیش بین، فردوسی، چه گوید کنون موبد پیش بین چه بینند فرزانگان اندرین، فردوسی، یکی نامش ارمایل پاکدین دگر نام کرمایل پیش بین، فردوسی، چو بشنید گرسیوز پیش بین زمین را ببوسید و کرد آفرین، فردوسی، چو شب تیره شدپهلو پیش بین برآراست با شاه ایران زمین، فردوسی، چو بشنید شاپور کرد آفرین بر آن پرهنردختر پیش بین، فردوسی، مردی گزیده کرد، خردمند و پیش بین با رای و با کفایت و با سنگ و با وقار، فرخی، گفتگوی تو بر زبان رانند پیش بینان زیرک و هشیار، فرخی، حرمت نگهداری همی، حری بجای آری همی واجب چنین بینی همی، ای پیشوای پیش بین، فرخی، ایا ستوده بمردی چو پیش بین به خرد ایا زدوده ز آهو چو پارسا ز گناه، فرخی، تا بود بود و از پس این تا بود بود منصور و نیکبخت و قوی رای و پیش بین، فرخی، پسر که دانا باشد بر از پدر بخورد بخاصه ازپدر پیش بین دولت یار، فرخی، پدر پیش بین تو، به تو شاه بس قوی کرد ملک را بنیاد، فرخی، بکار اندرون داهیی پیش بینی بخشم اندرون صابری بردباری، فرخی، شادی بخدمت تو کند پیش بین خدمت بدرگه تو کند هوشیار، فرخی، پادشاهی بزرگ و شایسته و ... و پیش بین، (منتخب قابوسنامه ص 44)، دلم دید میری که بنمود ز اول بحیدر دل پیش بین محمد، ناصرخسرو، چو رسم جهان جهان را ببینی حذر کن ز بدهاش گر پیش بینی، ناصرخسرو، جهل نموده ست ترا این خیال جز که چنین گفت یکی پیش بین، ناصرخسرو، جز زاد و ساختن را از بهر راه عقبی هشیار و پیش بین را هرگز به کار نائی، ناصرخسرو، ز پند تو ای بانوی پیش بین زدم سکۀ زر چو زر برزمین، نظامی، چون مشعله پیش بین موافق چون صبح پسین منیر و صادق، نظامی، بزرگ امید گفت ای پیش بین شاه دل پاکت ز هر نیک و بد آگاه، نظامی، مخالف پس اندیش و او پیش بین بداندیش کم مهر و او بیش کین، نظامی چه خوش گفت فرزانه ای پیش بین زبان گوشتین است و تیغ آهنین، نظامی، خانه زنبور پر از انگبین از پی آن است که شد پیش بین، نظامی، پسر پیش بین بود و کار آزمای پدر را ثنا گفت کای نیک رای، سعدی، اسیر عشق شدن چارۀ خلاصی نیست ضمیر عاقبت اندیش پیش بینان بین، حافظ، ره میخانه بنما تا بپرسم مآل خویش را از پیش بینی، حافظ، ، دانا، (غیاث)، عاقل، غیب گو، که قبل ازوقوع گوید، که قبل از حدوث بیند: کجا گفته بودش یکی پیش بین که پردخته ماند ز تواین زمین، فردوسی، چوابش چنان آمد از پیش بین که شه گنج پنهان کند در زمین، فردوسی
عمل پیش بین عاقبت اندیش دوراندیشی آخربینی: خردمنددی و پیش بینی بود توانایی و پاک دینی بود. (فردوسی) توضیح پیش بینی حدس زدن وقایع آینده است از علل و اسباب و قراین موجودمثلا یک پزشک گاهی از دیدن احوال بیماری میتواند بگوید که از بهبود خواهد یافت یا خواهد مرد. در جنگی که میانه دو دولت در میگیرد از اندازه نیروی آن دو و پافشاری سپاهیان و غیره میتوان گفت فاتح کیست و مغلوب که ک و آن در اصل با پیشگویی که از پیش گفتن وقایع آینده از طریق علوم مکنونه است فرق دارد. ولی پیش بینی بمعنی اخیر هم آمده. دور بینی گویا در مورد علم اخلاق بهتر است و پیش بینی در مورد عمل و (امور) مادی. پیش بینی اصلا اعم است و شامل پیشگویی و اخبار قبل الوقت هم گویا میشود مثلا من باران این ماه را بواسطه شدت گرمای ماه گذشته پیش بینی کرده بودم یا من این جنگ را بواسطه کثرت رقابت انگلیس وآلمان پیش بینی کرده بودم، حزم احتیاط احتیاط کاری: سلیمان را از حزم و بیداری و احتیاط و هشیاری و پیش بینی برمک عجب آمد. و دل روی خوش کرد، دانایی، دریافت و گفتن حوادث قبل از وقوع آنهاغیب گویی: به پیش بینی آن بیند او که دیده نیند منجمان سطرلاب آسمان پیمای. (فرخی)
عمل پیش بین عاقبت اندیش دوراندیشی آخربینی: خردمنددی و پیش بینی بود توانایی و پاک دینی بود. (فردوسی) توضیح پیش بینی حدس زدن وقایع آینده است از علل و اسباب و قراین موجودمثلا یک پزشک گاهی از دیدن احوال بیماری میتواند بگوید که از بهبود خواهد یافت یا خواهد مرد. در جنگی که میانه دو دولت در میگیرد از اندازه نیروی آن دو و پافشاری سپاهیان و غیره میتوان گفت فاتح کیست و مغلوب که ک و آن در اصل با پیشگویی که از پیش گفتن وقایع آینده از طریق علوم مکنونه است فرق دارد. ولی پیش بینی بمعنی اخیر هم آمده. دور بینی گویا در مورد علم اخلاق بهتر است و پیش بینی در مورد عمل و (امور) مادی. پیش بینی اصلا اعم است و شامل پیشگویی و اخبار قبل الوقت هم گویا میشود مثلا من باران این ماه را بواسطه شدت گرمای ماه گذشته پیش بینی کرده بودم یا من این جنگ را بواسطه کثرت رقابت انگلیس وآلمان پیش بینی کرده بودم، حزم احتیاط احتیاط کاری: سلیمان را از حزم و بیداری و احتیاط و هشیاری و پیش بینی برمک عجب آمد. و دل روی خوش کرد، دانایی، دریافت و گفتن حوادث قبل از وقوع آنهاغیب گویی: به پیش بینی آن بیند او که دیده نیند منجمان سطرلاب آسمان پیمای. (فرخی)